معنی فاتح سرزمینها
حل جدول
فارسی به عربی
فائز، فاتح
عربی به فارسی
فاتح , غالب , پیروز , کشورگشا
لغت نامه دهخدا
فاتح. [ت ِ] (ع ص) گشاینده. پیروز. ظفریاب. گیرنده ٔ شهر. || فتحه دهنده. (ناظم الاطباء).
فرهنگ عمید
گشاینده کشورها در جنگ،
(قید) همراه با پیروز،
* فاتح شدن: (مصدر لازم)
پیروز شدن،
غلبه کردن بر دشمن،
فرهنگ معین
(تِ) [ع.] (اِفا.) گشاینده، تصرف کننده، پیروز.
فرهنگ واژههای فارسی سره
پیروزمند
کلمات بیگانه به فارسی
پیروزمند
فرهنگ فارسی هوشیار
ون ونیتک وانیتار پیروز پیر وچگر پاتیاوند کشور گشا گشاینده (اسم صفت) گشاینده و گیرنده شهرها پیروز ظفریاب.
فرهنگ فارسی آزاد
فاتِح، گشاینده، بازکننده، فتح کننده، غلبه کننده، کشور گشا،
فارسی به آلمانی
Gewinner (m), Sieger (m)
مترادف و متضاد زبان فارسی
پیروز، پیروزمند، جهانگشا، جهانگیر، چیره، غالب، فایق، فیروز، فیروزمند، قاهر، مظفر، منصور، ناصر،
(متضاد) مغلوب
نام های ایرانی
پسرانه، پیروز
معادل ابجد
862